داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 14
جاده مرتب پیچ و تاب میخورد و بعد از هر پیچ، طبیعت و هوای تازه کوهستان بیشتر خودش را نشان میدهد. در چهارمحال و بختیاری هستی و به سوی «کوهرنگ» میروی. کمی آن طرفتر از کوهرنگ روستای «لِبد»، از پشت یک مسیر خاکی و مرتفع پیدا میشود. روستایی با پیشینهای عجیب و خواندنی: روستای اصلی (آبکار لبد)، در نوروز سال ۱۳۷۷ احتمالا به دلیل رانش زمین، یکشبه ناپدید شده است و تعدادی از مردم روستا که خارج از محدوده روستا بودهاند، حالا در روستایی تازه زندگی میکنند.
اهالی، داستانهای زیادی از قدیم برایت تعریف میکنند و بیشتر از هرچیزی دوست دارند از دشتِ لالههای واژگون و رودخانه زیبای «بازفت» که در نزدیکی روستاست، حرف بزنند. بیشتر مردم این روستا دامدار و زنبوردار هستند. «سلیم» روی یک سکوی سنگی نشسته است و برای هم سن و سالهایش چیزهایی تعریف میکند: «زنبورداری یعنی زندگی… شما اگه صد سال درباره زنبورها بخونی و تحقیق کنی، باز هم یه عالمه چیز هست که نمیدونی… الان نزدیک شصت ساله کارم همینه، ولی هنوز هم از زنبورها تعجب میکنم…». اینها را سلیم برایت میگوید که به قول دوستانش عاشقِ داستانگویی است.
«پژمان» از راه میرسد و با همه سلام علیکی میکند. بعد دستهایش را که پوست گردوها سیاه کرده، به هم میمالد و سرش را پایین میاندازد. سلیم با کف دست دو بار به شانه پژمان میزند و میگوید: «نوه از بچه هم عزیزتره (بلند بلند میخندد)… تمام دلخوشی من این پسره… صبح تا شب و شب تا صبح کنار دست منه…». بعد در گوش پژمان چیزی زمزمه میکند، پژمان دستش را توی جیب شلوارش میبرد و چند گردوی تازه بیرون میآورد و تعارف میکند: «اصلا نمیذارم گردو پوست بکنه، میخوام اون فقط برام خاطره بگه و من همه کارهاش رو انجام بدم… میخوام یه روزی نویسنده کتاب خاطرات بابا سلیم بشم…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.