داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 4
«گردهسور» یعنی کوه سرخ؛ همین نام خبر از رسیدن به سرزمینی با مردمان خونگرم میداد. کمی قبل از رسیدن به روستا، مسیر با درختهای انار وحشی پوشیده شده بود. میان کوهها، چوپانها با دامهای بزرگ یا گاهی کوچک به چشم میخورند و هر جا که خبری از دام نیست، کندوهای سبز، آبی و سفید روی کوهها و مرتعها خودنمایی میکنند.
اولین بچههایی که برای دیدن خانه امید میآیند، دو برادرند. «سمیع» که برادر بزرگتر باشد، دستش را از روی دوش «بصیر» -برادر کوچک- برنمیدارد. چشمهایش بدون اینکه صورت آفتابسوختهاش تکانی بخورد، میخندد. سمیع خیلی زود شروع میکند به حرف زدن از خودش و روستا: «رفتوآمد تو زمستون خیلی سخته؛ ولی کلاس ششم که تموم بشه باید هرجور شده برم سمت شهر برای مدرسه…». سمیع هیچ چیزی را به اندازه نقاشی دوست ندارد و میگوید: «من فقط میخوام نقاش بشم. چون میخوام چیزهایی که توی سرم میاد رو بکشم…».
آقای معلم که آن طرفتر ایستاده، نزدیک میآید، دستی به سر سمیع میکشد: «این پسر یه جوری رنگها رو کنار هم میذاره که انگار سالهاست کارش نقاشیه…». رفتهرفته تعداد بچهها بیشتر میشود. هر کدام که از راه میرسند با آقای معلم قبل از هرکسی سلام و علیک میکنند. سمیع به سرعت برقوباد به خانه رفته، لباسهایش را عوض کرده و دوباره آمده، گپ وگفت را ادامه میدهی، بزرگترین آرزویش را به تو نمیگوید، اما دوست دارد خیلی زود نقاش مشهوری بشود: « چون گردهسور تا امروز نقاش نداشته… ».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.