داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 40
خودش را شش ساله معرفی میکند، اما مادرش میخندد و از پشت سرش، با دست عدد پنج را نشان میدهد. یک لباس صورتی رنگ بلوچی تنش کرده که روی آن با رنگ زرد و نارنجی سوزندوزی شده است. موهای خرماییاش را پشت سر بسته و خطِ دورِ چشمهای درشتش، آنقدر سیاه است که انگار سُرمهمال شده باشند؛ «محیا» زیباست؛ به اندازه روستایی که در آن زندگی میکند زیبا و پر از حرکت و شادابی. میان جمعیت زیادی که دور هم جمع شدهاند با احتیاط از این طرف به آن طرف میرود و هر وقت به یکی از بزرگترها میرسد، خوش آمد میگوید: «سلام… خوش اومدین…». مادر محیا میخندد و میگوید: «طوطی!… صبح، به یه نفر همینا رو گفتم، حالا این خانم هم داره به همه میگه!…». اما همین مهمان نوازی کلام محیای طوطی با آوای کودکانهاش همه را غرق لذت و خنده کرده است. محیا هر از گاهی هم لباسش را به دیگران نشان میدهد: «اینا رو مادرم گلدوزی کرده… میخوای بگم برای تو هم درست کنه؟!»؛ آن وقت، چشمهای مادرِ محیا، غرق لذت و شوق میشود.
سرت را که از شیطنتهای محیا بلند کنی، «فرهاد» را میبینی که حواسش را جمع اطراف کرده و با کسی حرف نمیزند. به نظر پانزده ساله میرسد، اما وقتی بالاخره سر صحبتتان باز میشود، خودش برایت از روزگار هفده سالگیاش حرف میزند. فرهاد عاشق نجاری است، ولی: «به بابام قول دادم که دیپلم بگیرم و بعدش برم دنبال نجاری… الانم یه چیزهای کوچیکی درست میکنم، مثل قاشق چوبی… اما دوست دارم بتونم برای بچهها سوتِ چوبی درست کنم از اینکه با چوب مجسمه بسازم، خیلی خوشم میاد…». اینها را که میگوید، چشمت میافتد به گردنبند چوبی کوچک و بی شکلی که در گردن دارد: «آره اینم برای خودم درست کردم که وقتی درس میخونم، ببینمش و یادم نره که میخوام نجار بشم…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.