داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 68
وقتی از سرو کهنسال و معروف ابرکوه، دیوارهای گِلی و معماری خواستنی این شهر فاصله میگیری و به سمت روستای اسدآباد میروی، انگار معماری کویری خانهها از قدیم تا حالا دست نخورده باقی ماندهاند. مسیر رسیدن به روستا از یخچالهای خشتی و گنبدی شکل پر شده است. باد شدیدی که بوی اقلیمهای کویری را میدهد، در ابتدای ورود به روستا از تو استقبال میکند. هوای زمستانی اسدآباد سرد است اما آسمان آبی، صاف و بی ابری دارد. «اسماعیل» تمام عمرش را در روستا گذرانده و میگوید: «بیشترین تعداد باسواد بین روستاهای همجوار مخصوص اسدآباده. وقتی فرهنگ یه منطقه بالا باشه، آدم لزومی نمیبینه که بخواد از جایی که توش به دنیا اومده بره…». گویش مردم اسدآباد فارسی است اما اسماعیل معتقد است که گویش مردم اینجا در قدیم ابرکویی بوده و بعدها به فارسی تغییر کرده است.
«ملاحت خانم» همسر اسماعیل است و آن طور که شوهرش گفته، شعر خواندن یکی از تفریحات هر روزه اوست. «خیلی زیاد شعر خوندم و میخونم… از ادبیاتمون خوشم میاد…». بخشهایی از شاهنامه و مخزنالاسرار نظامی را حفظ است و میگوید: «از توی شعرها میشه زندگی رو یاد گرفت… یه عالمه داستان خوند و لذت برد…».
شغل ملاحت خانم خیاطی است و میگوید: «لباس عروسی و بخت سفیدی همه دخترهای روستامون رو خودم دوختم…». کمی بعد به دیوار تکیه میدهد و روی کفشش را که خاکی شده با یک دستمال کوچک پاک میکند. به آسمان نگاه میکند و دوباره سرش را پایین میآورد: «انقدر باد اومد که ابری نموند تو آسمون… الان درست پنجاه و هشت ساله که دارم همین جا زندگی میکنم و راضی هم هستم… هرسال همین موقع یه دعا بیشتر ندارم: بارون زیاد بباره… من عاشق بارون بهارم…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.