داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید خانعلی کندی، نیمه راه 75 خانه امید
سفر خانههای امید با روستاهای «نوده»، «لامشکن» و «آقاولر» در گیلان و «احمدلو»، «اسد قشلاقی» و «خانعلی کندی» در اردبیل ادامه پیدا کرد.
خانه امید سیویکم نوده بود. برای رسیدن به این روستا، باید از رودبارِ گیلان، راهی کوهستانی اما سبز را ادامه میدادی. مسیر پیچ در پیچ کوه با سبزی دشتهای هموار اطرافش پر شده از گلههای گوسفند؛ میان مسیر گاهی خانههای چوبی با سقفهای شیروانی هم به چشم میخورد. «زمستون که میشه درختهای ته این دره، از برف سفید میشه… انقدر قشنگ میشه زمستونها که الان ۷۳ساله به عشق برف همینجا موندم. وطن یعنی همین. یعنی جایی که نخوای ازش بری…». اینها را «ابراهیم» میگوید که معتقد است نوده حتما یکی از زیباترین نقاط دنیاست.
برای رسیدن به خانه امید سیودوم، باید از رودسر مسیر کوهستانی را ادامه میدادیم. از پایین جاده که به سمت بالا نگاه میکردی، یک کوه مثلثی، مه صبح را شکاف داده بود؛ و این معنای نام روستا هم بود: لامشکن یعنی شکستِ مه. بارانِ پاییزیِ شمالی، تمام مسیر را غرق کرده بود و مسیر دسترسی را سختتر. امید لامشکن اما پوپک بود که میگفت: «همه جای این راهی که اومدین پر شده از درخت فندق. همه مردم اینجا باغ فندق دارن… مهندسی کشاورزی خوندم و حالا برگشتم پیش بابام… میخوام بهترین باغدار منطقه بشیم…».
خانه امید سیوسوم آقاولر مریان از توابع تالش بود. آقاولر یعنی خانههای سفید و محلیهای مسنتر میگفتند که قدیم، نمای همه خانههای روستا با گچ سفید، رنگ میشده است. روستایی با قدمت تاریخی و پر از مردمی با دلهای سفید. طبیعت کوهستانی آقاولر آنقدر دستنخورده بود که این روستا را از همه جای دنیا متمایز میکرد. امید آقاولر مریان را «شاهین» پانزده ساله برایمان رقم زد: «داریم با داداشم خونه مادربزرگم رو تعمیرات میکنیم… بعد میخوام یه تنور بزرگ براش درست کنم اون گوشه حیاطش…».
برای رسیدن به خانه امید سیوچهارم در اردبیل مسیر پارسآباد را دنبال کردیم و به روستای احمدلوی آقداغ از توابع اصلاندوز رسیدیم. روستایی مرزی در کنار رود ارس با مردمی به سخاوت ارس. امید روستا «عرفان» هجده ساله بود که میخواست بازیگر شود: «رفتم کلاس… رفت و آمد خیلی سخت بود ولی به خاطر سینما رفتم و اومدم… دارم سعی میکنم برای شب عید امسال با بچههای روستا یه نمایش اجرا کنیم همینجا…».
خانه امید سیوپنجم اسدقشلاقی بود. جاده رسیدن به روستا پر شده بود از مزارع پنبه که در این وقت از سال، هنگام برداشتشان بود. صبح در میان همه مزارع، زنان و مردان پنبهچین را میدیدی که حرکت سریع دستانشان هنگام برداشت پنبه، نشان میداد چهقدر کارشان را دوست دارند. امید اسدقشلاقی «پیام» بود. پسری با دستهای کوچک و قلبی بزرگ: «اگه مهندسی نساجی قبول بشم اینجا یه کارخونه پارچه راه میندازم که پریا(خواهرش)، نقاشیهاش رو پارچه کنه…».
در آخرین روز سفر، به قشلاق خانعلی کندی یعنی خانه امید سیوششم رسیدیم. کمی آن طرفتر از خانه بهداشت، یکی از اهالی، بستههای مکعبی علوفه را پشت ماشین بار میزد. «صفورا خانم» میگفت: «شوهرمه… علوفهها رو میبره برای داممون انبار کنه…». امید خانعلی کندی آرزوهای صفوراخانم بود: «دوست دارم همه مردم دنیا سلامت باشن… ریشه مریضی از بین بره… همه ناامیدها امیدوار بشن…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.