داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 13
«اسلامآباد» روستایی است در بخش مرکزی قم، نزدیک به قنوات؛ همین که میرسی، در یک دشت کویری با روستایی پر از نوجوان و کودک روبرو میشوی. پاییز است و آفتاب تیز، زمینِ روستا را گرم و زرد رنگ کرده. هیاهوی بچهها، خبر از رسیدن به روستایی شاد و پر سر و صدا میدهد. «ستاره» جلو میآید، در چشمهایت نگاه میکند: «شما از کجا اومدین؟! … اینجا چی کار دارین؟! … برم مامانم هم صدا کنم که بیاد؟!…»؛ بعد از این که جواب سوالهایش را میگیرد، شروع میکند به دویدن و دور شدن.
تعدادی از مادرهای روستا کنار خانه بهداشت ایستادهاند. «شاهین» از راه میرسد و خبر میدهد که زنگ مدرسه خورده است. بعد، از مدرسه با هیجان تعریف میکند: «خیلی بازی میکنیم… خوش میگذره… من از تابستون زیاد خوشم نمیاد. آدم حوصلهاش سر میره… تو مدرسه میتونیم هر روز فوتبال بازی کنیم…». کمی بعد، از فوتبالیستهای معروف دنیا، خبرهای ورزشی و آرزوهایش برایت حرف میزند: «همه پسرها میخوان فوتبالیست بشن. ولی من دوست دارم داور بشم… فکر کنم میتونم…». همین طور که با شاهین حرف میزنی چشمت به ستاره میافتد که دست مادربزرگش را گرفته و به سمت خانه بهداشت میآید. دست راست ستاره در دست مادربزرگ است و در دست چپش یک کلاه بافتنی صورتی رنگ. چشمهای ستاره مانند اسمش میدرخشد.
ستاره رو به تو میایستد: «مامانم دستش بند بود. با عزیزجونم اومدم… این کلاه رو عزیزم برام بافته…». بعد کلاه را به تک تک خانمها نشان میدهد و از هر کدام آنها سوالهایی میپرسد: «کی زمستون میشه؟!… امسال برف میاد؟!… از کی هوا سرد میشه؟!… چهقدر مونده به زمستون؟!».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.