داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 26
مسیر کرمانشاه به «ثلاث باباجانی» فصل پاییز است ولی آب و هوای معتدل، درختها را سبز نگه داشته است. به سمت روستای قالیچه که میروی، هنوز در مسیری زاگرسی حرکت میکنی. به مرز نزدیک هستی و کوهها قد بلند و کشیده در اطراف جاده ایستادهاند. بوی خوش یک گیاه در تمام روستا به مشام میرسد. «کارین» هشت ساله موهای فر خوردهاش را از جلوی چشمش کنار میزند: «توی این کوهها پر شده از گیاههای دارویی…». «علی سلطان»، عموی کارین جلو میآید و از خواص آویشن کوهی حرف میزند.
در تمام مدتی که با کارین و علی سلطان حرف میزنی، چشمهای «حدیث» دنبال شماست. «من میتونم کردی حرف بزنم و بنویسم… فارسی رو هم خوب بلدم… هم لباس معمولی دارم، هم لباس کردی… کسی که زبان مادری خودش رو بلد نباشه، یعنی وطن نداره… اینجا وطن منه… جایی به جز اینجا ندارم که برم». حدیث بسیار بیشتر از هم سن و سالهایش میداند. شمرده شمرده و با متانتی خاص حرف میزند. آنقدر دلنشین که هر چه میگذرد، دل کندن از او سختتر میشود. میخواهد پزشکی بخواند، چون فکر میکند هر روستا یک پزشک ثابت و همیشگی لازم دارد: «باید کسی اینجا باشه که زبون مردم رو بدونه… بتونه با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه… فقط این آدمه که وقتی بهشون چیزی میگه براشون قابل درک میشه…».
با حدیث روی سنگهای باقی مانده از یک خانه تخریب شده مینشینی. از امیدهایش میپرسی: «نمیدونم چه طور بگم امید چیه؛ ولی امید، من رو قدرتمند میکنه… امید همون چیزیه که من به خاطرش صبحها بیدار میشم و نیم ساعت راه رو تا مدرسه میرم که بالاخره یه روز بتونم دکتر این روستا بشم…». سکوت میکنی. حدیث چشمهایش را از روی تو بر میدارد به سمت دیگری نگاه میکند و چند بار زیر لب، جمله خودش را تکرار میکند: «امید من رو قدرتمند میکنه…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.