داروسازی دکتر عبیدی / خانه امید / قصه 42
اینجا در سمنان هستی، حوالی دامغان، شهری که به پسته و آب و هوای کویریاش معروف است؛ باید مسیر «کوه زر» را دنبال کنی. در دو سمت جاده دشتهایی پوشیده از بوتههای گز و ارمک میبینی که هر از گاهی چند نفر شتر بی ساربان هم در میان آنها دیده میشود. به خاطر نزدیکی «کوه زر» به گرگان، از قدیم مردم این مناطق با هم رفت و آمد داشتهاند و همین مساله باعث شده است که از نظر فرهنگی به هم شبیه باشند. کوه زر روستایی است که اهالیاش میگفتند نزدیکی به معدن طلا این اسم را برای روستایشان گذاشته است؛ هرچند «آقا صادق»ِ شوخ طبع، معتقد بود: «مردم این روستا مثل طلا هستند… معلومه که اسم روستامون باید این باشه…».
همین که میرسی، دور و بر خانه بهداشت پر میشود از بچههای دبستانی که امروز تعطیل هستند. «عاطفه» کلاس پنجم دبستان است و با پدر و مادربزرگش زندگی میکند. یک روسری بنفش تیره را روی سرش محکم گره زده و گردی صورت سفیدش از میان آن پیداست. از همه بچهها اجتماعیتر به نظر میرسد و با همه ارتباط برقرار میکند. بعد روی سکویی میایستد و بچههای هم سن و سال خودش را جمع میکند تا با هم شعر بخوانند و وقتی از دلخوشیهایش میپرسی، بدون اینکه لحظهای مکث و تردید داشته باشد، میگوید: «طبیعت… درختها… باغ… میوه… و هر چیزی که پر از رنگ باشه، دلخوشی منه…». «زهرا» دوست صمیمی عاطفه است؛ انگشتهای لاغر و کشیدهای دارد و وقتی میخندد، گونههای کشیدهاش زیبایی صورتش را بیشتر نشان میدهد. بدون مقدمه یکی از خاطراتش را برایت تعریف میکند: «… اون مرده خیلی فقیر بوده ولی وقتی که پولدار میشه تبدیل میشه به یه خیّر… خیلی خوشم میاد… دلم میخواد منم به یه جایی برسم که بتونم خیر باشم و به همه کمک کنم…».
ارتباط علمی داروسازی دکتر عبیدی با کادر درمانی بهداشتی کشور گزینهای است که در نهایت منجر به ارائه راهکارهای درمانی بهتر و ارتقاء سطح سلامت جامعه میشود. بخش علمی وبسایت ویژه پزشکان، داروسازان، پرستاران و سایر اعضای محترم کادر درمانی بهداشتی در حال آمادهسازی است. به زودی در این بخش با مطالب علمی گردآوری شده از منابع علمی معتبر جهان در خدمت شما فرهیختگان گرامی خواهیم بود.