واسه همه چیز و هیچ چیز دلواپسم!
هنگامی که تلویزیون را روشن میکنیم به احتمال زیاد با خبرها و تصاویری روبهرو میشویم که سبب ایجاد نگرانی در ما میشوند، مانند خبرهایی از اقتصاد ناپایدار، کشمکشهای سیاسی و بینالمللی، حوادث و بلایای طبیعی. با وجود اینها، ما انسانها نگرانیهای ویژه خودمان را هم داریم. دغدغههایی مثل امنیت شغلی یا تندرستی. اضطراب یک پاسخ طبیعی به مواجهه ما با عدم قطعیت یا خطر است. اما اگر این پاسخ طبیعی بهصورت نگرانی، دلواپسی و عصبی بودن، به طور مداوم با ما باشد، شاید دچار اختلال اضطراب فراگیر هستیم. حدود 5 درصد از مردم به این اختلال مبتلا هستند. زنان دو برابر بیشتر از مردان با اضطراب فراگیر روبهرو میشوند. همچنین خطر ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر برای افراد سنین بالاتر هم وجود دارد.
بیشتر اختلالات اضطرابی یک عامل محرک دارند. برای مثال در اختلال اضطراب اجتماعی، شلوغ بودن یا خلوت بودن محیط و در اختلال هراس یا همان فوبیا یک حیوان خانگی ممکن است موجب نگرانی شود. اما در اختلال اضطراب فراگیر، نگرانی و بیقراری ناتوانکننده درباره همهچیز و هیچچیز، زندگی عادی را مختل میکند. موضوع نگرانیِ مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، هر روز و هر ساعت در حال دگرگونی و بیشتر در مورد مسائل روزمره است. فرد مبتلا مدام با چنین افکاری روبهروست: “یه اتفاق بدی قراره بیفته و من براش آماده نیستم” ،”وای! اگه سر وقت به جلسه ویزیت دکتر بچهام نرسم چی؟؟!… بیچاره میشم!” ، “نکنه شغلم رو از دست بدم… میدونم که دیگه نمیتونم زندگی کنم”.
علائم اختلال اضطراب فراگیر کدامند؟
غیر از بیتابی، خستگی زودرس، عدم تمرکز و مشکلات خواب، اختلال اضطراب فراگیر نشانههای بدنی هم دارد: تپش قلب، خشکی دهان، ناراحتی معده، سفتی و گرفتگی عضلات، تعریق، لرزش و پرخاشگری. با گذر زمان، ادامه اضطراب و علائم آن روی سلامتی فرد تاثیر بدی میگذارد. برای نمونه مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر بیش از سایر افراد در معرض خطر حمله قلبی و بیماریهای قلبی هستند. دو سوم مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر با افسردگی دست و پنجه نرم میکنند. یک چهارم آنها اختلال هراس دارند و بسیاری از آنها با اعتیاد به مواد مخدر و یا مشروبات الکلی وضع را بدتر هم میکنند.
علت اختلال اضطراب فراگیر چیست؟
اختلال اضطراب فراگیر مانند بقیه مشکلات اضطرابی بهخاطر فعالیت بیشازحد مکانیسمهای ترس، جنگ و گریز مغز بهوجود میآید. وقتی در یک موقعیت خطرناک قرار میگیریم مغز به دو شیوه پاسخ میدهد: مسیر اول بدینصورت است که پیامهای حسی مربوط به بینایی را دریافت و بر پایه آنها فکر و تجزیه و تحلیل مینماید. در مسیر دوم ضمن ایجاد هیجان لازم، بهطور ناخودآگاه قلب، ریه و عضلات را آماده گریز یا مبارزه میکند. هنگام رد شدن از خیابان وقتی یک ماشین با سرعت زیاد به سمت ما میآید، فرصت فکر کردن و تجزیه و تحلیل نیست بلکه بهطور بسیار هیجانی فرار میکنیم. مسئول این نوع واکنشهای هیجانی ما، بخش مهمی در مغز است که آمیگدال نام دارد.
آمیگدال با کمک سایر بخشهای مغز یک کار دیگر هم میکند: ذخیرهسازی خاطرات هیجانی. این خاطرات در کسانی که اختلال اضطرابی دارند مشکلساز میشود. در این شرایط آمیگدال بیش از حد حساس شده و نسبت به موقعیتهایی که خطر چندانی ندارند نیز واکنشهای افراطی انجام میدهد. کمکم با تکرار و ذخیرهسازی خاطرات در آمیگدال، فکرها و موقعیتهایی که هیچ خطری ندارند هم سبب واکنش ترس و نگرانی میشوند.
تجربههای زندگی هم میتواند باعث اختلالات اضطرابی شوند. استرس شدید و مداوم میتواند واکنش اضطرابی افراطی را نهادینه کند. همچنین برخی ویژگیهای رفتاری و اخلاقی مانند خجالتی بودن هم میتوانند احتمال بروز اختلالات اضطرابی را زیاد کنند.
درمان اختلال اضطراب فراگیر
داروهایی که بیش از همه توسط پزشکان (بخصوص روانپزشکان) برای درمان اختلال اضطراب فراگیر تجویز میشوند، داروهای درمان افسردگی بهویژه مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین هستند. در رده دوم بنزودیازپینها تجویز می شوند ولی معمولا برای مدتی کوتاه. داروهای ضدافسردگی با ایجاد تعادل در موادی که در مغز مسئول انتقال سیگنال عصبی هستند، خلق و خو، نگرانی و تحریکپذیری فرد را به حالت عادی میرسانند. بهطور کلی رواندرمانی بهویژه شناختدرمانی، برای مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر مفید خواهد بود. شناخت درمانی به فرد کمک میکند تا درک درست و بهتری از موقعیت خود داشته باشد و سوءبرداشتی که باعث ایجاد اختلال اضطراب میشود را اصلاح نماید.
سلام من حدودای ۳ ماهی کمتر میشه که همش اضطراب دارم صبح شب ینی هر شب ی فکری دارم ک بخواطرش مضطرب باشم یا هر روز و بیشتر فکرامم ترس از بیماری ها اختلالات روانی هست یا بعضی وقتا واقعا چیز های مسخره ای هستن که من بابتشون کلی فکرم درگیر میشه ک شاید خیلی بی معنی یا غیر ممکن باشنو با عقل جور در نیان خلاصه ک هر فکر مسخره منفی کنم تا چن ساعت فکرم درگیرشه و بعد از اون یک فکر دیگه میاد ادم عصبی یا پرخاشگری هم اصلا نیستم و خانوادمم میگن تو خوبی چون یه مدت افسردگی داشتم الان همه میگن خوب شدی .خب مثلا اینجوریم ک ی اتفاقاتی برای مردم افتاده میترسم برای منم بیوفته اما علاوه بر همه اینا فکرای مثبتم در طول روز زیاد دارم و حس میکنم دارم خوب میشد این اواخر داشتم خوب میشدم ک از دوباره کوله بار افکار منفی ریخت رو سرم اما بازم مطمعانم همچیو حل میکنم